اینکه دختری هنرستانی در منطقه کمبرخوردار مشهد برای پسران و دختران کودک و نوجوان کلاس طراحی و عکاسی برگزار کند اتفاقی نادر است. «فاطمه پورنوا» با همکاری مادر و پایگاه محلی بسیج توانسته با هدف افزایش تواناییهای کودکان و نوجوانان علاقهمند به هنر کلاسهای مختلفی را در این دو رشته هنری برپا کند.
وقتی از او میپرسم «به دنبال چه هدفی بودی؟» میگوید که من ادعا ندارم که استاد طراحی و عکاسی هستم؛ اما در این سالها در این دو رشته درس خوانده و تجربه داشتهام. خواستم این تجربهها را بهعنوان شروعی برای هنر آموختن با مخاطبانی که هنوز در گامهای اولیه تجربه کردن هستند در میان بگذارم. میدانم ثبتنام در این کلاسها برای بیشتر خانوادههای ساکن در این محدوده به علت هزینه بالا و البته وضعیت اقتصادی بد جامعه ناممکن است. در ادامه با او و فعالیتهای هنریاش در محله آشنا میشویم.
پورنوا در معرفی خودش میگوید: من پایه یازدهم هنرستان حضرت زینب (س) در رشته گرافیک هستم و در محله بهمن درس میخوانم. باید از خیلیها از جمله مدیران و مسئولان مدرسهام تشکر کنم که زمینه برگزاری کلاسها را برایم فراهم کردند.
او درباره رشتهای که در آن درس میخواند، میگوید: من در بخش فنی و حرفهای درس میخوانم و معدل سال قبلم 19.21 بوده است. یکی از دلایل موفقیتم در درس گرافیک پدر و مادرم بودهاند. آماده بودن شرایط خانه و خانواده برای تحصیل و تأمین نیازهای این رشته که البته کم و ارزان هم نیست در موفقیت من سهم شایانی داشته است.
وقتی از او میپرسم هنر عکاسی و طراحی را از کجا آموختید؟ و چه مدرسانی دارید؟ پاسخ میشنوم: «5 سال قبل که در دوره پایان ابتدایی بودم معلمم -خانم عباسی- در من این انگیزه را به وجود آورد که رشته دوره هنرستانم گرافیک باشد. در هنرستان هم از شوقوذوقی که یکی دیگر از مدرسان در بخش عکاسی داشتند باید یاد کنم. خانم شادکام با تمام وجود به شاگردان درس درست دیدن و درست عکاسی کردن آموختند. خانم نگهبان هم دبیر گرافیک ما در هنرستان هستند و هر وقت حس میکردم انگیزههایم سست شده او به مددم میآمد و کار را جلو میبرد. نقش معلمهای مهربان و کاربلد در تشویق دانشآموزان و هنرجویان به رشد بیشتر غیرقابلانکار است.ایده آموزش به کودکان و نوجوانان در محله خواجهربیع ایدهای نو است. هنر آموخته گرافیک برایم میگوید: از سالها قبل حس معلم بودن و انتقال دانستهها در من وجود داشت. کسی که کمک کرد این حس به واقعیت بپیوندد مادرم بود. او عضو شورای اجتماعی محله خواجه ربیع است. من میتوانستم دوره کارورزیام را در مدرسه بهراحتی طی کنم؛ اما با خودم گفتم وقتی میتوانم دانستههایم را به بچههای کوچکتر بیاموزم چرا این کار را نکنم!
او درباره علت ادامه دادن آموزشها به کودکان و نوجوانان محله میگوید: واقعیت این است که این اطراف کسی دلش برای گرافیک و عکاسی نسوخته است. من میبینم پسرهای کلاسم از سر کارشان اجازه میگیرند و باعلاقه به کلاسم میآیند. بارها بر دستهایشان رد روغن و گچ که ثمره کار گچ کاری و تعویض روغنی است دیدهام با این حال قلم به دست میگیرند و با جدیت طراحی میکنند. این انگیزهام را صد برابر میکند. آنها هرچند سن کمی دارند؛ اما فهم بالایی دارند و میدانند برای پیشرفت و بالا آمدن از وضعیتی که جامعه به آنها تحمیل کرده باید به راههای نو فکر کنند و تجربههای جدید داشته باشند. خوشحالم در این راه میتوانم کمکرسان نسل بعدی باشم.
مدرس کلاسهای گرافیک و عکاسی میگوید: تهیه مواد لازم برای کار گرافیک و ابزار اصلی برای عکاسی که همان دوربین است برای عموم شاگردانم نزدیک به محال است. من برایشان کلاس برگزار میکنم و کاغذ و مداد خاص گرافیک را تا جایی که بتوانم تهیه میکنم و در اختیارشان میگذارم؛ اما واقعاً داشتن دوربینی ساده برای عکاسی با قیمتهای نجومی این روزها، محال است. برای همین فعلا به دوربین تلفنهای همراه قناعت کردهایم، البته با همین گوشیها هم گاهی میتوان تصویرهایی ثبت کرد که صد دوربین حرفهای هم نمیتواند آن کار را انجام دهد!
او ادامه میدهد: در کلاسهایی که خانمها شاگردم هستند با دودسته متفاوت از لحاظ سنی مواجه هستم. عدهای در دوران دبستان یا نهایت سالهای اول دوره دبیرستان هستند؛ اما عدهای هم خانمهای با سنین بالا هستند. متوجه هستید که تدریس برای خانمهایی که گاه جای مادرم هستند سخت است؛ اما بههرحال همه تلاشم را میکنم و سعی میکنم خجالت را در زمان تدریس فراموش کنم.
او میافزاید: اینکه تعداد افرادی که به گرافیک و عکاسی وارد هستند زیاد شود دوست دارم؛ اما برایم مهم است که بچههای کلاسم این روحیه را داشته باشند که به دیگران تا جایی که میکنند کمک کنند. روحیه حمایت از دیگران مهم است و باید در همه تقویت شود.او در پایان میگوید: ضمن سپاسگزاری از افرادی که امکان برگزاری کلاس را در اختیارم گذاشتهاند از همه مسئولان محلی میخواهم مکانی بهتر و با امکانات اولیه در اختیارم قرار دهند. چون بچههای این منطقه کم برخوردار هستند باید به کلاس هنر بیایند و چیزی یاد بگیرند برایم حس ناخوشایندی است.